- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی در نشابور مأوای من به تقدیر فرمانده ذوالمنن
2 سرتربت پاک عطار بود دلم آگه و دیده بیدار بود
3 مراقب نشستم چو نیمی ز شب صفا یافت وقتم، صفایی عجب
4 شنیدم که می گفت آن پیر راه اگر مرد عشقی، مرادی مخواه
5 چو این حرف ازو گوهر گوش شد ز گفتار لب بست و خاموش شد