1 یک لحظه خیال رویت ایدلبر من بیرون نرود بهیچ رو از سر من
2 در سایه خورشید رخت خواهد خاست از خال لحد گر گذری پیکر من
1 این سعادت بین که باز اهل خراسان یافتند وین کرامت بین که از تأیید یزدان یافتند
2 بودشان از آتش محنت جگرها تافته چون خضر در ظلمت غم آب حیوان یافتند
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار
1 چون نگارم گوی مه از غالیه چوگان کند عاشقانرا دل زغم چون گوی سرگردان کند
2 گر نسیم صبحدم بر خاک کویش بگذرد قیمت مشک ختائی در جهان ارزان کند