مبصّری که تواند از حکیم نزاری قهستانی غزل 102

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

مبصّری که تواند خس از گهر بشناخت

1 مبصّری که تواند خس از گهر بشناخت به عشق عشق و خرد را ز یک دگر بشناخت

2 سفر به عشق توان کرد مرد عاشق را خرد به کار نیاید چو این‌قدر بشناخت

3 دلیل عاشق عشق است و عقل پندارد که او طریق صواب از ره خطر بشناخت

4 تو را به عشق تو بشناختم به عشق، آری گمان مبر که مگر عقل مختصر بشناخت

5 ولی به دیدهٔ جان دیده بودمت اول چو باز دیدمت اینجا دل آن نظر بشناخت

6 دلی که با همه عالم برابرت نکند به هجر قیمت وصل تو بیشتر بشناخت

7 کسی که طعم کبست و مذاق مَقَل چشید حلاوت عسل و لذّت شکر بشناخت

8 نزاریی که نداند شناخت پا از سر به روزِ عقل چو دیوانه شد مگر بشناخت

9 نه همچنان سخن ناشناخت می‌گوید کجا ز هوش درآمد که پا ز سر بشناخت

عکس نوشته
کامنت
comment