- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
مردی به شخصی رسید و آغاز گله کرد که روا باشد که مرا نمی شناسی و رعایت حق من نمی کنی؟ آن شخص حیران ماند و گفت: از اینها که تو می گویی من خبری ندارم! ,
گفت: پدرم مادر تو را خواستگار کرده بوده است اگر وی را می خواست من برادر تو می بودم. آن شخص گفت: والله این خویشی است که سبب آن می شود که من از تو میراث برم و تو از من میراث بری. ,
3 گمان خام طمع آن بود که بر همه خلق فریضه است که با وی شوند احسان سنج
4 چو خامی طمع او به پختگی نرسد فتد ز تنگدلی در مضیق محنت و رنج