- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 برد مجنون را سوی کعبه پدر تادعا گوید شفا یابد مگر
2 چون رسید آنجایگه مجنون ز راه گفت اینجا کن دعا اینجایگاه
3 گو خداوندا مرا بی درد کن عشق لیلی بر دل من سرد کن
4 تو دعا کن تا پدر آمین کند بوکه حق این مهربانی کین کند
5 دست برداشت آن زمان مجنون مست گفت یارب عشق لیلی زانچه هست
6 میتوانی کرد و صد چندان کنی هر زمانم بیش سرگردان کنی
7 درد عشق او چو افزون گرددت هرچه داری تا بدل خون گرددت
8 چون همه عالم شود همرنگ خون زان همه خون یک دلت آید برون
9 آن دل آنگه در حضور افتد مدام شادی دل تا ابد گردد تمام