- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
عاشقی از کمال شوق و قلق و ضجرت بر در سرای معشوق آمد حلقه بر سندان زد و در وله و حیرت افتاد بر ضمیرش گذر کرد که اگر معشوق گوید کیست چه گویم اگر گویم منم گوید ترا با توئی تو در عالم ما بار نیست و در ولایت ما کارنه و اگر گویم توئی گوید من در هودج کبریاء خود متمکنم و از وجود تو مستغنی باز شو و در گداز شو مسکین تا در زد بر قدم انتظار بیچاره و زار و شرمسار بماند و میگفت: ,
2 وَخِجْلَتی مِنْ وَقَوفی بابَ دارِهِم وَقَولُ قائِلِهِمْ مَنْ اَنْتَ یارَجُلُ
3 قُلْتُ الْغَریبُ الذَّی ضَلَّ الطَّریقُ بِه فَاَرْشِدُونی فَقَدُ ضاقَتْ بِیَ الحِیلُ
4 قالوا انْصَرِفْ راجِعالَیْسَ الْطَریقُ کَذا کَیْفَ انْصِرافی وَلِیْفی ذِکْرِکُمْ شَغَلٌ
آفتاب آسمانسلوک و مفخر جملۀ سلاطین و ملوک عَلَیْهِ اَفْضَلُ الصَلَواتِ چون بر در خلوت خانۀ انس عاشقان که از عالم بی نشان نشانست برسید از قوت عشق برآورده و از عالم بی نشان معشوق خبر آوردۀ و گفتۀ که اگر غضب او داغ قهر بر نواصی مقربان مَلَاء اَعْلی که طراز لایَعصونَ اللّهَ مااَمْرَهُم بر کسوت وجود دارند کشد ازوعدل بود و اگر رحمت عزت او تاج بر فرق مخذولان حضیض سفلی که داغ کَلّا اِنَّهُم عَن رَبِهِم یَومَئذٍ لَمَحجوبون.. برجباه وجود دارند نهد ازو فضل بود بی اذن درین بارگاهدر مرو و این را بر خلوت خانه حُمَیْراء قیاس مکن زیرا که معشوق بی نیاز است و بی شریک و بی انباز: ,
6 در عالم خود اگر مکانی سازی بیخود شوی و ببوی خود درسازی
7 بهتر باشد از آنکه از طنازی با هستی خود تو عشق کمتر بازی
خوش گفته است آن عزیز شرطست که: ,
9 چون در حرم عشق درآئی اول زان پیش که پا درو نهی سر بنهی