-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمری که صرف عشق نگردد بطالت است راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است
2 من مجرم محبت و دوزخ فراق یار واه درون به صدق مقالم دلالت است
3 گیرم به خون دیده نویسم رساله را کس را در آن حریم چه حد رسالت است
4 در عمر خود به هیچ قناعت نمودهام تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است
5 کام ار به استمالت ازو میتوان گرفت هر نالهام علامت صد استمالت است
6 گر سر نهم به پای تو عین سعادت است ور جان کنم فدای تو جای خجالت است
7 آمد بهار و خاطر من شد ملولتر زیرا که باغ بیتو محل ملالت است
8 گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم دردا که حال عشق برون از مقالت است
9 برخیز تا به پای شود روز رستخیز وآنگه ببین شهید غمت در چه حالت است
10 کی میکند قبول فروغی به بندگی فرماندهی که صاحب چندین جلالت است