عمری از جور چرخ مینارنگ از رهی معیری قطعه 119

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

عمری از جور چرخ مینارنگ

1 عمری از جور چرخ مینارنگ رنجه بودم، ز رنج بیماری

2 یافت آیینه وجودم زنگ از جفای سپهر زنگاری

3 تار شد دیدگان روشن‌بین زرد شد، چهرگان گلناری

4 همچو موشی نحیف گشت و نزار تن فربه چو گاو پرواری

5 آزمودم همه طبیبان را در شفاخانه‌های بهداری

6 کار آن جمله و طبابتشان کار بوزینه بود و نجاری

7 نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت نه پرستاری، از پرستاری

8 پیش بیطار رفتم آخر کار چاره‌ای خواستم ز ناچاری

9 وآن شفابخش دام و دد، بگرفت دستم و رستم از گرفتاری

10 بی‌تأمل علاج دردم کرد تن ز غم رست و من ز غمخواری

11 طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید که ز دانای فن بیطاری

12 یا من از خیل چارپایانم یا طبیبان از هنر عاری

عکس نوشته
کامنت
comment