- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمری از جور چرخ مینارنگ رنجه بودم، ز رنج بیماری
2 یافت آیینه وجودم زنگ از جفای سپهر زنگاری
3 تار شد دیدگان روشنبین زرد شد، چهرگان گلناری
4 همچو موشی نحیف گشت و نزار تن فربه چو گاو پرواری
5 آزمودم همه طبیبان را در شفاخانههای بهداری
6 کار آن جمله و طبابتشان کار بوزینه بود و نجاری
7 نه حکیمی، خبر ز حکمت داشت نه پرستاری، از پرستاری
8 پیش بیطار رفتم آخر کار چارهای خواستم ز ناچاری
9 وآن شفابخش دام و دد، بگرفت دستم و رستم از گرفتاری
10 بیتأمل علاج دردم کرد تن ز غم رست و من ز غمخواری
11 طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید که ز دانای فن بیطاری
12 یا من از خیل چارپایانم یا طبیبان از هنر عاری