-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود
2 هست گویی ز لطافت ذقنت وز خوبان کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود
3 جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز تاری اندر شکن زلف تو انگار نبود
4 همه کس کشته خود می درود بخت نگر که دلم مهر و وفا کشت و غم و درد درود
5 هستم از مردمک دیده خود غرقه به خون که چرا دوش در آغوش خیال تو غنود
6 رود نیلی ست روان سوی تو ای مصر جمال چشم گریان که شد از سنگ جفای تو کبود
7 بس که جامی پی پابوس تو هر سوی دوید پای او سود ولبی بر کف پای تو نسود