1 شوخی که بیاض گردن روشن او آغشته به صندل شده پیرامن او
2 صبحست و به سرخی شفق آلوده یا خون خلایقست در گردن او
1 تا لاله به باغ و گل به گلزارست میخواره ز زهد و توبه بیزارست
2 بر لاله به بانگ چنگ میخوردن عصیانگذشته را ستغفارست
1 فلک خورشید و جنت حور و بستان یاسمن دارد عیان این هرسه را در یکگریبان ماه من دارد
2 یکی شاهست در لشکر چو در صف بتان آید یکی ماهست در انجم چو جا در انجمن دارد
1 ملک ز انصاف شه بهشت برین است دوزخیم بالله ار بهشت چنین است
2 گرمی بازار دین چنانکه در اقلیم کفر وقایع نگار دین مبین است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به