-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درمانده ای به حکم قضا از بلا گریخت زد طعنه جاهلی که فلان از قضا گریخت
2 چون از قضا گریز تواند کسی که بود دست قضا عنان کش او هر کجا گریخت
3 بس اهل معرفت که ز بیگانه آفتی احساس کرد و در کنف آشنا گریخت
4 گر نیست از سبب به سبب التجا روا خیر بشر ز مکه به یثرب چرا گریخت
5 اسباب چون مظاهر فعل مسبب اند هر کس گریخت هم ز خدا در خدا گریخت
6 ای پیر می فروش که رو در در تو کرد هر کس که از کدورت خود در صفا گریخت
7 جامی گریخت در تو ز عجب و ریای خویش زان عجب هم که در تو ز عجب و ریا گریخت