1 ای دل از جویی که جز احمد کسش میراب نیست چون شوی سیراب چون میراب خود سیراب نیست
2 جو چه باشد بحر بیپایان که هر یکقطرهاش صدهزاران لجهٔ ژرفست کش پایاب نیست
1 به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد به دست سلسله عمر جاودان دارد
2 جبین و چهره و ابروی دوست پنداری به برج قوس مه و مشتری قران دارد
1 بدا به حالت آن مجرمیکه روز حساب به قدر یک شب هجر تواشکنند عذاب
2 خوشا به حالت آن زاهدیکه در محشر به قدر یک دم وصل تواش دهند ثواب
1 چون خواست کردگار که گیتی نظام گیرد دولت قویم گردد ملت قوام گیرد
2 ملک رمیده از نو باز انقیاد جوید دین شمیده از نو باز انظامگیرد