یک تار موی از آن از حکیم نزاری قهستانی غزل 961

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

یک تار موی از آن سر زلفین پر فتن

1 یک تار موی از آن سر زلفین پر فتن ارزد هزار جان گرامی به نزد من

2 سهل است گر سرم برود در پی وفا نازک دل التفات نماید به جان و تن

3 ما را نه برگ غنچه و نه صبر عندلیب کردیم از انتظار چو گل پاره پیرهن

4 محبوب در حجاب و رقیب ایستاده پیش گل در کنار نغز بود خار در چمن

5 لعل مذاب در کف و در عدن به بحر نقد بهشت عدن به از نسیه ی عدن

6 استاده ایم بندگی نقد وقت را آزادگان به نسیه نباشند مرتهن

7 ای محتسب به هرزه در و بام ما مکاو وی مفتعل به خیره بن و بیخ خود مکن

8 ما آشکار توبه شکستیم و تو نهان با ماه کلاه گوشه ی دولت فرو فکن

9 ما را به احتساب تو آخر چه حاجت است کم نیست افتعال رقیب از صد اهرمن

10 آنک سیه دلی به دو رویی هزار سر و آنک سبک سری به گرانی هزار من

11 زاری نزاریا که خلاصت به فضل حق ممکن بود دگر ز رقیبان به هیچ فن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر