1 گروهی جوانان نوخاسته در کینه کهنهای میزنند
2 چو یأجوج در سد اسکندری به دستان بسد رخنهای میزنند
3 بر انشا چون من مسیحا دمی ز کون خری طعنهای میزنند
4 همانه نیند آگه از بس غرور که پا بر سر دشنهای میزنند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گاه آن آمد که عالم جمله باغستان شود صحن بستان از خوشی چون روضه رضوان شود
2 نرگس رعنا زمستی سر نهد بر پای سرو غنچه را لب از خواص زعفران خندان شود
1 ای بزیر سایه لطفت مدار آفتاب وی ز خط همچو ریحانت غبار آفتاب
2 چون صفای آبرویت سایه برگردون فکند آتش غیرت دمد از چشمه سار آفتاب
1 خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر
2 صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **