1 ای بزرگی که در همه احوال ناصر تو خدای بیچونست
2 کمترین پایه ای ز همت تو برترین موضعی ز گردونست
3 خلق تو جسم عنبر ساراست لفظ تو رشک در مکنونست
4 روز تأیید تو در اقبال است ماه اقبال تو بر افزونست
5 سفر تو چو عید فرخنده است عید تو چون سفر همایونست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو
2 خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو
1 کفایت را ستوده اختیار است شهامت را گزیده افتخار است
2 عمید ملک منصور سعید آنک محلش نور چشم کارزار است
1 ببرد خنجر خسرو قرار از آتش و آب اگر چه دارد رنگ و نگار از آتش و آب
2 چو آب و آتش نرمست و تیز نیست شگفت از آن که بودش پروردگار از آتش و آب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به