1 ای بزرگی که در همه احوال ناصر تو خدای بیچونست
2 کمترین پایه ای ز همت تو برترین موضعی ز گردونست
3 خلق تو جسم عنبر ساراست لفظ تو رشک در مکنونست
4 روز تأیید تو در اقبال است ماه اقبال تو بر افزونست
5 سفر تو چو عید فرخنده است عید تو چون سفر همایونست
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب
1 هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
2 از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا