یک دلان خوش دلی از فتح از محتشم کاشانی غزل 215

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند

1 یک دلان خوش دلی از فتح سلطان یافتند دشمنان سر باختند و دوستان جان یافتند

2 مژده را شد بال و پر پیدا که موران ضعیف قوت عنقا ز تشریف سلیمان یافتند

3 رنج بیماران مرفوع الطمع را باد برد کز مسیحا نسخهٔ پر فیض درمان یافتند

4 ز آفتاب فتنه گشتند ایمن از دوران که باز خویش را در سایه دارای دوران یافتند

5 دست سلطان را قوی کردند ارباب دعا فتنه را با ملک چون دست و گریبان یافتند

6 کرد بی زحمت در انگشت سلیمان دست غیب در سواد ملک آن خاتم که دیوان یافتند

7 مرغ اقبالی که دیر از ناز می‌آمد فرود آخر از نصرت تو را بر بام ایوان یافتند

8 بر زمین بارند آمین بس که اهل آسمان محتشم را بهر این دولت دعا خوان یافتند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر