- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 الهی دور دار از ما غرور بی گناهی را به سوی خویش خضر ما کن این گم کرده راهی را
2 به ما جنس دگر از نقد لطف خود کرامت کن گدایان توایم، اما نمی خواهیم شاهی را
3 تمام عمر نتوان داشت پاس افسر دولت ازان خوش کرده ام بر سر، کلاه گاه گاهی را
4 درین پیری به زیر دامن پاکان پناهم ده که فانوسی ضرور است این چراغ صبحگاهی را
5 برافروزان چراغم را به دست لطف، آسان است که از داغ دلم چون صبح برداری سیاهی را
6 گر از لطف تو گیرد موج، تعلیم سبکدستی چو خار پیرهن از تن برآرد خار ماهی را
7 سلیم از رحمت عام تو چشم مغفرت دارد الهی از سر او کم مکن لطف الهی را