- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمیکند تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمیکند
2 روشن نمیشود ز رمد، چشم سالکی تا از غبار میکده، دارو نمیکند
3 گفتم: ز شیخ صومعه، کارم شود درست گفتند: او به دردکشان خو نمیکند
4 گفتم: روم به میکده، گفتند: پیر ما خوش میکشد پیاله و خوش بو نمیکند
5 رفتم به سوی مدرسه، پیری به طنز گفت: تب را کسی علاج، به طنزو نمیکند
6 آن را که پیر عشق، به ماهی کند تمام در صد هزار سال، ارسطو نمیکند
7 کرد اکتفا به دنیی دون خواجه، کاین عروس هیچ اکتفا، به شوهری او نمیکند
8 آن کو نوید آیهٔ «لا تقنطوا» شنید گوشی به حرف واعظ پرگو نمیکند
9 زرق و ریاست زهد بهائی، وگرنه او کاری کند که کافر هندو نمیکند