1 دوستی گفت صبر کن ایراک صبر کار تو خوب و زود کند
2 آب رفته به جوی باز آید کار بهتر از آنکه بود کند
3 گفتم آب ار به جوی باز آید ماهی مرده را چه سود کند
1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 یار دل در میان نمیآرد وز دل من نشان نمیآرد
2 سایه بر کار من نمیفکند تا که کارم به جان نمیآرد