1
دوستی در سمر کتابی داشت
یک دو صفحه به پیش من برخواند
2
که فلان شخص در فلان تاریخ
به یکی بیت بدرهای بفشاند
3
وان دگر پادشه به یک نکته
عالمی را فراز تخت نشاند
4
گفتم ای دوست نرهاتست این
این سخن بر زبان نشاید راند
5
آخر این قوم عادیان بودند
که خود از نسلشان کسی بنماند