1 سرایندهای پیش دانندهای فغان کرد از جور خونخواره دزد
2 که از نظم و نثرم دو گنجینه بود ربود از سرایم ستمکاره دزد
3 بنالید مسکین: که بیچاره من بخندید دانا: که بیچاره دزد
1 دل تو را دادم چو دیدم روی تو کز همه خوبان پسندیدم تو را
2 دلفریبان جهان را یک به یک دیدم و از جمله بگزیدم تو را
1 فغان که آتش کین آشیان ما را سوخت به غیر ناله نخیزد نوایی از دهنی
2 گسست رشته پیوند، یار دشمنخوی شکست حقه الفت، حریف حقشکنی
1 منع خویش از گریه و زاری نمیآید ز من طفل اشکم خویشتنداری نمیآید ز من
2 با گل و خار جهان یکرنگم از روشندلی صبح سیمینم سیهکاری نمیآید ز من