1 سفله ای می خواست عذر عارفی کز آمدن سوی تو مانع مرا اشغال گوناگون بود
2 گفت خامش کن که گر سویم نیاید چون تویی منت ناآمدن از آمدن افزون بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 به که اکنون اعتراف آرم به عجز نعره اقرار بردارم به عجز
2 پیش ارباب ذکا اینست دین سر لا احصی ثنا اینست این
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **