-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مهی تابیده از مشکوی مشکین که شکر خنده اش را بند شیرین
2 دو صد چین نافه دارد هر غزالش اگر چین را بود آهوی مشکین
3 دلش از سنگ و سر پنجه زفولاد حریر اندام دارد سینه سیمین
4 نگارینا نخواهد خون بها کس برآور زآستین دست نگارین
5 عیان عکس رخت زآئینه دل چو عکس باده از جام بلورین
6 گل انداما بغیری تا هم آغوش مرا از خارو خارا گشته بالین
7 مرا نیش است بی تو نوش دارو ولی با توست نیشم راح نوشین
8 شراب کهنه و یار نوات باد زسر پروای جانبازان دیرین
9 مه و پروین گواه اشک و آهم که هر شب بگذرد از ماه و پروین
10 بنه گر مرد راهی دین و دل را عروس عشق را این است کابین
11 مکانت لامکان دادند ای عشق که در امکان نمیگنجی زتمکین
12 تو سراللهی و آئینه حق نمی بیند کست جز چشم حق بین
13 منم مجنون لیلای ولایت نه فرهادم که بازم جان شیرین
14 غریب افتاده آشفته بکویت ترحم کن که درویش است و مسکین