- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آتشی از رخ چرا افکنده ای در جان ما همچو زلفت ای صنم بشکسته ای پیمان ما
2 سر فدای راه عشقت کرده بودم لاجرم در غم هجران تو بر باد شد سامان ما
3 ای طبیب از روی رحمت چاره ی دردم بساز زآنکه از حد رفت بیرون چاره ی درمان ما
4 هر که را یاری بود چون جان در آغوشش کشد جز جفا بر من نمی آید هم از جانان ما
5 ای مسلمانان مرا روزی دلی بودی مگر خود نمی دانم چرا بیرون شد از فرمان ما
6 گفتمش عید رخت از ما چرا داری بعید گفت از آن کاین لاشه نیکو نیست در قربان ما