1 چند گردی گرد این بیچارگان؟ بیکسان را جوئی از بس بیکسی!
2 تا توانستی ربودی چون عقاب چون شدی عاجز گرفتی کر گسی
3 فاسقی بودی به وقت دست رس پارسا گشتی کنون از مفلسی
1 بر دشمنی دشمنت چو دیدی فعلش، نه نشان و نه داغ باید
2 اقرار بسی برتر از گواهان با روز همی چه چراغ باید؟
1 چو تنها بوی گربهات مونس آید به ویران درون جغد مسعود باشد
2 به از ترب پخته بود مرغ لاغر به از کاه دود،ار چه بد، عود باشد
1 با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر تا بر تو نوبهار چه مایه گذشت و تیر
2 تا بر سرت نگشت بسی تیر و نوبهار چون پر زاغ بود سر و قامتت چو تیر