چند از دگران وصف جمال تو شنیدن از جامی غزل 720

چند از دگران وصف جمال تو شنیدن

1 چند از دگران وصف جمال تو شنیدن خوش آنکه میسر شودم روی تو دیدن

2 ترسم رود از دست اگر روی تو بینم زینسان که شوم مست ز نام تو شنیدن

3 از اشک خود آموختم ای مردم دیده آغشته به خون پیش تو هر لحظه دویدن

4 کبک ار چه به رفتار بسی تیز نهد پای دستش ندهد با تو درین شیوه رسیدن

5 ما را نبود تحفه به جز ناله و آهی وان هم نتوان پیش تو گستاخ کشیدن

6 از خون دلم بس که رود تف سوی بالا خونابه دل خواهدم از بام چکیدن

7 جامی که بود تا گلی از باغ تو چیند ای کاش تواند خسی از راه تو چیدن

عکس نوشته
کامنت
comment