1 یک چند بعزتم نمودی وسواس سفتی جگر مرا بدرد الماس
2 من کشته و از توام نه مزد و نه سپاس بیرحمی خویش را ازین گیر قیاس
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل
2 چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل
1 از هری گر سوی اوغان شوی،ای باد شمال باز گویی زهری پیش ملک صورت حال
2 گویی : آن شهر،کجا بود دل بخت بدو شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
1 تا بود ز روی مهر لاف من و تو در خواب ندید کس خلاف من و تو
2 چون تیر شده اکنون می صاف من و تو مادر نه بهم برید ناف من و تو ؟
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به