چند بوسم دست و پا پیک دیار یار را از جامی غزل 33

چند بوسم دست و پا پیک دیار یار را

1 چند بوسم دست و پا پیک دیار یار را فرخ آن ساعت که یابم دولت دیدار را

2 یار اگر طعن فرامش کاریم زد باک نیست زانکه با یادش فرامش کرده ام اغیار را

3 خواندمی طومار غم بی او ولی چون شد مرا نامه اش تعویذ جان طی کردم آن طومار را

4 دیده ام آزار ازان رخ دور می خواهم دلم تا دهد بیرون به شرح دوری آن آزار را

5 لیک نازک باشد آن خاطر ندانم چون کنم درج در گفتار کم درد دل بسیار را

6 بنده جامی و دعای او که برناید ز دست خدمتی زین به دعاگویان خدمتکار را

7 چون مراد نامرادان آمد آن همواره باد بر مراد او مدار این گنبد دوار را

عکس نوشته
کامنت
comment