1 چند دلهای مبتلا شکنی دلفریبی، تو دل چرا شکنی
2 چند پیوند جان ما گسلی چند پیمان و عهد ما شکنی
3 پا نیارم کشید از سر کوی گر سرم را هزار جا شکنی
4 شکنی گر دل رضی سهل است تو که جام جهٰان نما شکنی
1 وصالش دمی گر شود حاصلم چو نو دولتان بر نتابد دلم
2 که دارد حریفان نشانم دهید طلسمی که بگشاید این مشکلم
1 ای آنکه به دل تخم امل را کشتی بگذر ز همه که خود بخواهی هشتی
2 تا ذرهای از نام و نشانت بر جاست آویختی و سوختی و برگشتی
1 نمیدانی تو رسم دوست داری نمیدانم که با جانم چه داری
2 مگو پیمان و عهدم استوار است که در پیمان شکستن استواری