1 چند دلهای مبتلا شکنی دلفریبی، تو دل چرا شکنی
2 چند پیوند جان ما گسلی چند پیمان و عهد ما شکنی
3 پا نیارم کشید از سر کوی گر سرم را هزار جا شکنی
4 شکنی گر دل رضی سهل است تو که جام جهٰان نما شکنی
1 ای راندهٔ درگاه تو خواری و عزیزی پیدا ز تو هر چیز ندانم تو چه چیزی
2 ما هیچ ورای تو ندیدیم و نبینیم ای آنکه بتحقیق، ورای همه چیزی
1 من خلد ندانم به صفای اشرف فردوس نباشد به صفای اشرف
2 زین پیش هوای جنتم در سر بود زین پس سر ما و خاک پای اشرف
1 ز آئینهٔ دل چو زنگ اغیار زدود نه جامه سفید ساز و نه خرقه کبود
2 چون اهل زمان نهایم در قید فنا ما فانی مطلقیم در عین وجود