چند باشم چشم بر در، گوش بر آواز پای از جامی غزل 454

چند باشم چشم بر در، گوش بر آواز پای

1 چند باشم چشم بر در، گوش بر آواز پای روزی از راه ترحم بر من بیدل درآی

2 گرچه برجا مانده ام در کنج هجر از ضعف تن چون رسد آواز پایت برجهم بیخود ز جای

3 تا تو نگشادی در غمخانه ام نگشاد بخت یک در راحت به روی من درین محنت سرای

4 هیچ مأوا را نباشد بی قدومت رونقی وای مأوایی که از وی پای گیری باز وای

5 دولتی باشد که آیی از درم بگشادی روی رغم حاسد را به رویم این در دولت گشای

6 لطفی از سر تا به پا گاهی به تشریف قدوم با غریبان دیار خویش لطفی می نمای

7 تا قدم در کلبه جامی نهادی روز و شب چشم خود را زآستان خویش باشد سرمه سای

عکس نوشته
کامنت
comment