چند باشم ز در دیر مغان دور، از سلیم تهرانی غزل 282

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

چند باشم ز در دیر مغان دور، بس است

1 چند باشم ز در دیر مغان دور، بس است این قدر صبر که کردم من مخمور بس است

2 ای سلیمان، چه به خیل و حشمت می نازی در شکست تو کمر بستن یک مور بس است

3 توشه ی راه گلستان می گلگون کافی ست باربردار دل ما خر طنبور بس است!

4 رحمی ای اختر طالع که دگر تاب نماند بر دلم چند زنی نیش چو زنبور بس است

5 کیمیایی به از افیون نبود پیران را شاهد این سخنم فلفل و کافور بس است

6 گوشه ای گیر به کشمیر سلیم و بنشین رفتن و آمدن اگره و لاهور بس است

عکس نوشته
کامنت
comment