- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چند باشم ز در دیر مغان دور، بس است این قدر صبر که کردم من مخمور بس است
2 ای سلیمان، چه به خیل و حشمت می نازی در شکست تو کمر بستن یک مور بس است
3 توشه ی راه گلستان می گلگون کافی ست باربردار دل ما خر طنبور بس است!
4 رحمی ای اختر طالع که دگر تاب نماند بر دلم چند زنی نیش چو زنبور بس است
5 کیمیایی به از افیون نبود پیران را شاهد این سخنم فلفل و کافور بس است
6 گوشه ای گیر به کشمیر سلیم و بنشین رفتن و آمدن اگره و لاهور بس است