چند ز آشوب می فتنه برانگیختن از جامی غزل 719

چند ز آشوب می فتنه برانگیختن

1 چند ز آشوب می فتنه برانگیختن مست برون تاختن و خون کسان ریختن

2 خون مرا ریختی دست من و دامنت گر نه به فتراک خویش خواهیم آویختن

3 قاعده عشق چیست شرط محبت کدام از همه بگریختن با غمت آمیختن

4 از تو برانگیختن رخش وز باد صبا بر سر اهل وفا گرد بلا بیختن

5 جامی ازان قید زلف جست رهایی ولی قوت مجنون نبود سلسله بگسیختن

عکس نوشته
کامنت
comment