- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
مستی از خانه بیرون آمد، و در میانه راه بیفتاد و قی کرد و لب و دهان خود بیالود. سگی آمد و آن را لیسیدن گرفت، پنداشت که آدمی است که آن را پاک می کند، دعا می کرد که خدای تعالی فرزندان و فرزندان فرزندان تو را خدمتگار تو گرداند. ,
بعد از آن سگ پای برداشت و بر روی او بول کرد. گفت: بارک الله ای سیدی! که آب گرم آوردی تا روی مرا بشویی. ,
3 شرابخواره چو بر خویشتن روا دارد که سبلت از قی ناپاک می بیالاید
4 سگ از مثانه گر ابریق آب گرم آرد که غسل سبلت ناپاک او کند شاید