1 مشو نومید ازین مشت غباری پریشان جلوهٔ ناپایداری
2 چو فطرت می تراشد پیکری را تمامش می کند در روزگاری
1 مرگ را سامان ز قطع آرزوست زندگانی محکم از لاتقنطوا ست
2 تا امید از آرزوی پیهم است نا امیدی زندگانی را سم است
1 سوز سخن ز نالهٔ مستانهٔ دل است این شمع را فروغ ز پروانهٔ دل است
2 مشت گلیم و ذوق فغانی نداشتیم غوغای ما ز گردش پیمانهٔ دل است
1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران