1 جامی نفاق پیشه کن و ترک صدق گیر تا از خلاف خلق رهی وز نزاعشان
2 ور میل تو به مرکز صدق است و راستی یکسو نشین ز دایره اجتماعشان
1 ای ز وجود تو نمود همه جود تو سرمایه بود همه
2 مبدع نوی و کهن ما تویی هست کن و نیست کن ما تویی
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 ای ز کرم چاره گر کارها مرهم راحت نه آزارها
2 روشنی دیده بینندگان پردگی پرده نشینندگان