نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان از جامی غزل 242

نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان

1 نوازشنامه ای آورد باد از حضرت جانان مخلد باد بر فرق گدایان ظل سلطانان

2 نه نامه بل سجلی بندگان را بهر آزادی ز عار بادپیمایان و عهد سست پیمانان

3 بیاضش نوربخش دیده جمعی غم اندیشان سوادش مایه جمعیت مشتی پریشانان

4 فشاندم جان چو آمد همره قاصد خیال او وز این کم خدمتی شرمنده ام از روی مهمانان

5 فراقش کافری آمد مسلمان کش نمی دانم چه سان از دست این کافر برم جان ای مسلمانان

6 چو گردد تنگ بر من عالم از هجران او هر شب نهم رو در بیابان تمنا بارگی رانان

7 به سرحد دیار او رسانم خویش را وانگه درآیم در حریم او پس از رخصت ز دربانان

8 ببینم طلعتش از دیده پر نم گهرریزان ببوسم آستینش بر دو عالم دامن افشانان

9 ندیده سیر دیدار وی از بیم ملال او روانی باز پس گردم دعاگویان ثنا خوانان

10 همی زی شاد و خرم با خیالات خوش ای جامی که نبود جز خیالی این جهان پیش خدادانان

عکس نوشته
کامنت
comment