جرمی که رخت ما به حریم فنا کشد از جامی غزل 352

جرمی که رخت ما به حریم فنا کشد

1 جرمی که رخت ما به حریم فنا کشد بهتر ز طاعتی که به عجب و ریا کشد

2 هر دم ز بزم عیش نهم رو به راه زهد بازم کمند گیسوی چنگ از قفا کشد

3 گو جام صاف و دامن معشوق ساده گیر آن را که دل به صحبت اهل صفا کشد

4 بر سنگ امتحان نشود هم عیار زر هر مس که سر ز تربیت کیمیا کشد

5 زین گونه کز قضا و قدر در کشاکشم در حیرتم که کار من آخر کجا کشد

6 بر حرف هیچ کس منه انگشت اعتراض آن نیست کلک صنع که خط خطا کشد

7 جامی ز خوان رزق چو یک نان کفایت است آزاده بار منت دونان چرا کشد

عکس نوشته
کامنت
comment