آخر ای راحت جان از حکیم نزاری قهستانی غزل 1057

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو

1 آخر ای راحت جان دردِ دلِ ما بشنو امشب از بهرِ خدا مرحمتی کن بمرو

2 امشبی باش که فردا به تو تسلیم کنم جان و دل هر دو به دستِ تو نهادیم گرو

3 هم چنین کُنجِ من آراسته می دار چو گنج هر کجا شمع بود خانه نباشد بی ضو

4 گر نخواهی برِ ما بود و بخواهی رفتن وایِ من بر تو هلاکِ منِ مسکین به دو جو

5 هیچ اگر داشته بودی خبر از عالمِ عشق قصدِ جان دادن فرهاد نکردی خسرو

6 برفکن برقع و بنمای رخ از مشرقِ بام تا مهِ نو سوی مغرب سرِ خود گیرد و دو

7 داغ حسرت حبشی وار فتد بر رخِ شان بر ختن گر فتد از عکسِ خیالت پرتو

8 بر هوایِ سرِ کویِ تو فدا کردم جان به دو جو بر من اگر معتقدم هیچ به جو

9 قدحی ده به من و زنده ی جاویدم کن معنی چشمه ی حیوان چه بود زاده ی مو

10 گو درآیند به سرپنجه ی من بدگویان که نزاری ننهد پای به سستی درگو

عکس نوشته
کامنت
comment