- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خاطری جمع ز شبه آن که تو میدانی داشت کاینقدر حسن بیک آدمی ارزانی داشت
2 حسن آخر به رخ شاهد یکتای ازل عجب آیینهای از صورت انسانی داشت
3 دهر کز آمدنت داشت به این شکل خبر خندهها بر قلم خوش رقم مانی داشت
4 وهم کافر شده حیران تو گفت آن را نیز که نه هرگز نگران گشت و نه حیرانی داشت
5 ماه را پاس تو در مشعله گردانی بست مهر را بزم تو در مجمره سوزانی داشت
6 زود بر رخصت خود کلک پشیمانی راند شاه غیرت که دل از وی خط ترخانی داشت
7 خونم افسوس که در عهد پشیمانی ریخت که نه افسوس ز قتلم نه پشیمانی داشت
8 محتشم از همهٔ خوبان سر زلف تو گرفت در جنون بس که سر سلسلهٔ جنبانی داشت