- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آیینه دل پاک دار، ای طالب دیدار او باشد که اندازد نظر در آینه رخسار او
2 از مصحف رویش بخوان سی و دو حرف لم یزل تا ره بری بر ذات حق، واقف شوی ز اسرار او
3 ذاتی که بود از جسم و جان، در پرده عزت نهان رخساره بنماید عیان، هم بشنوی گفتار او
4 میزان عدل آورده است آن مه برای مشتری قلب و دغل بگذار اگر داری سر بازار او
5 صراف عشق است آن صنم، صافی شو ای دل همچو زر زانرو که نتوان داشتن سیم دغل در کار او
6 بگذر به خط استوا تا بازیابی طالبا راه صراط المستقیم از قامت و رفتار او
7 خواهی که باشی پاکدین چون طیبین و طاهرین حاصل کن ایمان و یقین از زلف چون زنار او
8 از لوح روی دلبران سی و دو حرف حق بخوان اسرار «ما اوحی » ببین از چار هفت و چار او
9 گر می توانی چون خلیل ای عاشق حق سوختن در آتش نمرود شو آنگه ببین گلزار او
10 کشت او نسیمی را به غم، کارش نه امروز است و بس کز لطف خود با عاشقان، این است دایم کار او