1 مرغی که به کوه جای گیرد یا دشت نامش به حساب جمله آمد ده و هشت
2 هر چار حروف نامش ار قلب کنی هر چند که هجده است حالی ده گشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سر آن ندارد این دل که ز عشق سر ندارد سر عشق می نگیرد به خودم نمی گذارد
2 چو تنوره ئیست ز آتش تن من ز گرمی دل خنک آن تنی ست باری که دلی چنین ندارد
1 به جان بریم ترا سجده تا به سر چه رسد نثار پای تو سرهاست تا به زرچه رسد
2 ترا ز نور جلالت نمی توانم دید به چشم جان به سرت تا به چشم سر چه رسد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **