1 مرغی که به کوه جای گیرد یا دشت نامش به حساب جمله آمد ده و هشت
2 هر چار حروف نامش ار قلب کنی هر چند که هجده است حالی ده گشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نیست روزی که مرا از تو جفائی نرسد وز غمت بر دل من تازه بلائی نرسد
2 نگذرد بر من دلسوخته روزی به غلط که در آن روز مرا تازه جفائی نرسد
1 وقت طرب رسید که مشاطه بهار آراست نوعروس چمن را به صد نگار
2 گلگونه زد ز لاله رخ باغ و راغ را وز سبزه وسمه کرد بر ابروی جویبار
1 دلی که با غم عشق تو همنشین گردد نه ممکن است که با خوشدلی قرین گردد
2 به تلخ عیشی تن در دهد هر آندل کو به عشوه لب شیرین تو رهین گردد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به