-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک دم ای سرو ز غمهای تو آزاد که بود یک شب ای ماه ز بیداد تو بیداد که بود
2 مردم از ذوق چودی تیغ کشیدی بر من کامشب از درد درین کوی به فریاد که بود
3 دور از بزم تو ماندم که ز میشستم دست ورنه آن کس که مرا توبه ز می داد که بود
4 تا به خاک رهم از کینه برابر کردی آن که پا بر سرم از دست تو ننهاد که بود
5 بخت دور از تو چه میکرد به خواب اجلم آن که ننمود درین واقعه ارشاد که بود
6 چون به ناشادی مردم ز تو شادان بودم آن که ناشادی من دید و نشد شاد که بود
7 چون تو ماهی که نترسید ز آه من و داد خرمن محتشم دلشده برباد که بود