-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک مشت سفله مانده بجا از کرام خلق ننگ است در زمانه زبان را ز نام خلق
2 چون زهر جانگزای، گلوگیر می شود نتون زلال خضر کشیدن ز جام خلق
3 امروز در لباس کمالند ناقصان پوشیده ناتمامی خود را، تمام خلق
4 تعظیم گاو و خرکه به مردم حرام بود اکنون فریضه گشته به ما، احترام خلق
5 نزدیک من چو طعن سنان است جان گسل زینسان که دور شد ز مسلمان سلام خلق
6 درگوش جزر و مد نظرها هزار پاست آزرده است بس که صماخ از کلام خلق
7 عاقل گریزد از دهن اژدها حزین هش دار تا که مفت نیفتی به دام خلق