- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پسری با پدر به زاری گفت که: مرا یار شو به همسر و جفت
2 گفت: بابا، زنا کن و زن نه پند گیر از خلایق، از من نه
3 در زنا گر بگیردت عسسی بهلد، کو گرفت چون تو بسی
4 زن بخواهی، ترا رها نکند ور تو بگذاریش چها نکند؟
5 از من و مادرت نگیری پند چند دیدی و نیز دیدم چند
6 آن رها کن که نان و هیمه نماند ریش بابا بین که: نیمه نماند