-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
پسری را گفتند می خواهی که پدر تو بمیرد تا میراث وی بگیری؟ گفت: نی، اما می خواهم که وی را بکشند تا چنانچه میراث وی بگیرم خونبهای وی نیز بستانم! ,
2 فرزند که خواهد ز پی مال پدر را خواهد که نماند پدر و مال بماند
3 خوش نیست به مرگ پدر و بردن میراث خواهد که کشندش که دیت هم بستاند
کنیزکی صاحب جمال می گذشت شخصی در عقب وی ایستاد .کنیزک گفت: آنچه خواجه من با من می کند می خواهی؟ گفت: بلی! گفت: بنشین که خواجه من از عقب می رسد با تو آن کند که با من می کند! ,
5 کودکی را پدر آمد ز سفر هر که کردش ز در خانه گذر
6 گفت: ای خواجه بده سیم و زرم مژدگانی قدوم پدرم
7 زیرکی گفت بدو کای فرزند مقدم او همه را نیست پسند
8 مادرت را ز سفر آمده شوی مژدگانی ز کس مادر جوی