-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک ذره بی مایه متاع نفس اندوخت شوق این قدرش سوخت که پروانگی آموخت
2 وامانده شعاعی که گره خورد و شرر شد از سوز حیاتست که کارش همه زر شد
3 پروانهٔ بیتاب که هر سو تک و پو کرد بر شمع چنان سوخت که خود را همه او کرد
4 یا اخترکی ماه مبینی به کمینی نزدیک تر آمد بتماشای زمینی
5 یا ماه تنک ضو که بیک جلوه تمام است ماهی که برو منت خورشید حرام است
6 ای کرمک شب تاب سراپای تو نور است پرواز تو یک سلسلهٔ غیب و حضور است
7 در تیره شبان مشعل مرغان شب استی آن سوز چه سوز است که در تاب و تب استی
8 مائیم که مانند تو از خاک دمیدیم دیدیم تپیدیم ، ندیدیم تپیدیم
9 گویم سخن پخته و پرورده و ته دار از منزل گم گشته مگو پای بره دار