1 زنگیی با دو ترک و دو هندو بیضهای با سه زاغ ای آگاه
2 پس از آن چار کوکب تابان چار تیره شب و دو روشن ماه
3 چون به ترتیب ذکر جمع آیند هفت هفت ار تو بشمری آنگاه
4 هفتمین را برون کنی میدان که نماند در آن میانه سیاه
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کوی جانان از رقیبان پاک بودی کاشکی این گلستان بیخس و خاشاک بودی کاشکی
2 یار من پاک و به رویش غیر چون دارد نظر دیده او چون دل من پاک بودی کاشکی
1 من پس از عزت و حرمت شدم ار خار کسی کار دل بود که با دل نفتد کار کسی
2 دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم وای بر حال کسی کوست گرفتار کسی
1 شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
2 آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به