زنگی روی چون در دوزخ از جامی هفت اورنگ 72

زنگی روی چون در دوزخ

1 زنگی روی چون در دوزخ بینیی همچو موری مطبخ

2 ننمودی به پیش رویش زشت لاف کافوری ار زدی انگشت

3 چشم ها گرد و چشمخانه مغاک گردکان در کوی فتاده ز خاک

4 دو لبش طبع کوب و دل رنجان همچو بر روی هم دو بادنجان

5 دهنش در خیال فرزانه فرجه ای ز کدوی پر دانه

6 دید آیینه ای به ره برداشت بر تماشای خویش دیده گماشت

7 هر چه از عیب خود معاینه دید همه را از صفات آینه دید

8 گفت اگر روی بودیت چو من صد کرامت فزودیت چو من

9 خواری تو ز بد سرشتی توست بر ره افکندنت ز زشتی توست

10 اگرش چشم تیزبین بودی گفت و گویش نه اینچنین بودی

11 عیبها را همه ز خود دیدی طعن آیینه کم پسندیدی

12 مرد دانا به هر چه در نگرد عیب بگذارد و هنر نگرد

13 هست در عیبها هنر بینی از میان صدف گهر چینی

14 بر هنر هر که عیب بگزیند از میان گهر صدف چیند

عکس نوشته
کامنت
comment