1 زنهار مبالغت مکن در هر باب در مذهب صاحب خرد این نیست صواب
2 بر راحت معتدل مزیدی مطلب کز حرف زیاده میشود عذب عذاب
1 روی زیبا چون تماشا را به گلزار آورد شاخ گل را شرم بادا گر گلی بار آورد
2 گر صبا از زلف او بویی به سوی چین برد مشک را در نافۀ آهو به ز نهار آورد
1 بنامیزد چنانت آفریدند که پنداری ز جانت آفریدند
2 نمیدانم ز جان خوشتر چه باشد که تا گویم که زانت آفریدند
1 از سوز دل مات همانا خبری نیست کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
2 هستند تو را عاشق بسیار ولیکن دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست