یک شعر تازه از حسین منزوی اشعار پراکنده 105

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار

1 یک شعر تازه دارم ، شعری برای دیوار

2 شعری برای بختک ، شعری برای آوار

3 تا این غبار می مرد ، یک بار تا همیشه

4 باید که می نوشتم ، شعری برای رگبار

5 این شهر واره زنده است ،‌اما بر آن مسلط

6 روحی شبیه چیزی ،‌ چیزی شبیه مردار

7 چیزی شبیه لعنت ،‌ چیزی شبیه نفرین

8 چیزی شبیه نکبت ،‌ چیزی شبیه ادبار

9 در بین خواب و مرداب ، چشم و دهان گشوده است

10 گمراهه های باطل ،‌بن بست های انکار

11 تا مرز بی نهایت ، تصویر خستگی را

12 تکرار می کنند این ،‌ ایینه های بیمار

13 عشقت هوای تازه است ، در این قفس که دارد

14 هر دفعه بوی تعلیق ، هر لحظه رنگ تکرار

15 از عشق اگر نگیرم ،‌ جان دوباره ،‌من نیز

16 حل می شوم در اینان این جرم های بیزار

17 بوی تو دارد این باد ،‌وز هفت برج و بارو

18 خواهد گذشت تا من ، همچون نسیم عیار

19 حسین منزوی

20 خواب و بیدار

21 با کابوسی که از جنس هذیان و تب می­چرخیدم

22 که بی در زدنی از راه آمدی

23 هر چند پیش از صدایت،

24 بویت را شنیده بودم

25 در آستانه­ ی ناگهانت از هوش رفتم.

26 اگر به نامم نخوانده بودی

27 باری،

28 آوازی بودی که عشق

29 نسل­ها پیش از این ترنمت کرده بود

30 بی آنکه دهان گشوده باشد

31 و رازی بودی که سرنوشت

32 در گرماگرم بیداری نخستین

33 به پچ پچه در گوشم بازت گفته بود

34 پیش از آنکه جان کوچک

35 به تنم بازگشته باشد

36 با این همه در که به مشت و تلنگر نواخته شد

37 تنها تو می­توانستی

38 تپانچه و توفان

39 و نسیم و نوازش

40 سوغات سفرت بوده باشد

41 کشفت نمی­کردم ،

42 بازت می­شناختم

43 نمی­ آموختمت

44 به یادت نمی­آوردم.

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر